اخبار و رویدادها
گزارشی از نشست "بررسی علل و تبعات گسترش جریان راست افراطی اروپا با تاکید بر انتخابات اخیر فرانسه و آلمان "
گزارشی از نشست "بررسی علل و تبعات گسترش جریان راست افراطی اروپا با تاکید بر انتخابات اخیر فرانسه و آلمان "
برگزاری سلسله سخنرانیهای مرکز مطالعات عالی بین المللی
بررسی علل و تبعات گسترش جریان راست افراطی اروپا با تأکید بر انتخابات اخیر فرانسه و آلمان
در ادامه سلسله سخنرانی های مرکز مطالعات عالی بین المللی، که در روز دوشنبه 15 آبان ماه 1396 برگزار شد، موضوع گسترش جریان راست افراطی در اروپا مورد بحث و بررسی قرار گرفت. سخنران این برنامه آقای سیدنادر نوربخش کاندیدای دکتری رشته جغرافیای سیاسی دانشگاه تهران بود. وی به ارائه این فرضیه پرداخت که عواملی چون افزایش میزان نارضایتی عمومی و بی اعتمادی به جریان حاکم همزمان با مشکلات فرهنگی و هویتی ناشی از وجود مهاجران در افزایش گرایشات راست افراطی موثر بوده و مشکلات و بحران اقتصادی در افزایش گرایشات راست افراطی تاثیر مثبتی داشته است. آقای نوربخش در بیان عمدهترین ویژگیهای جریان راست افراطی اروپا مواردی را مشخص کرد: ضدیت با ساختار حاکم و احزاب جریان اصلی، پوپولیسم، مخالفت با دمکراسی نمایندگی، مخالفت با اتحادیه اروپا و همگرایی اروپایی، ضدیت با جهانی شدن، ضدیت با دموکراسی و کوشش برای ایجاد یک حکومت اقتدارگرا، مخالفت با چندفرهنگ گرایی و تاکید بر فرهنگ و ارزشهای ملی، نفرت نسبت به زمان حال به عنوان دوره انحطاط و نوستالژی به عصر طلایی گذشته، بومیگرایی، بیگانه هراسی، اسلام ستیزی، یهودستیزی و کولی هراسی و از همه مهمتر مخالفت با مهاجرت. وی همچنین اضافه کرد در این بین، برخی از این ویژگیها مانند مخالفت با مهاجرت در تمامی احزاب راست افراطی به چشم میخورد، ولی در مورد برخی دیگر مانند اسلام ستیزی و یهود ستیزی در کشورهای مختلف اروپایی، این احزاب رویکرد متفاوتی دارند.آقای نوربخش در ادامه صحبتهای خود اظهار داشتند: در بررسی علل و عوامل تاثیر گذار در ظهور راست افراطی میتوان گفت عوامل متعددی بر این مسئله تاثیر گذارند از جمله: تغییر در ایدئولوژی و استراتژی کنار گذاشتنِ فاشیسمِ سنتی و ضدیت آشکار با دموکراسی، شرایط اجتماعی و مشکلات اقتصادی، مسئله مهاجرت و جهانی شدن در اقتصاد و فرهنگ که باعث افزایش بیکاری و از دست رفتن هویت شد و این مسئله خصوصا حمایت از راست افراطی را در طبقات متوسط و کارگر افزایش داد، کمرنگ شدن وفاداریهای حزبی، نارضایتی از احزاب و جریان اصلی حاکم و بی اعتمادی به نهادهای رسمی کشورهای اروپایی و آرای اعتراضی نیز در این زمینه تاثیر گذار بوده اند. این احزاب با توجه به ماهیت ضدساختاریشان، خود را اپوزسیون واقعی نظام حاکم میدانند با این حال در این میان نقش مسائلی مانند مهاجرت و علل و عوامل هویتی و فرهنگی مانند احساس تهدید فرهنگ و ارزشهای ملی از سوی مهاجران و اقلیتها، بیشترین تاثیر را در افزایش حمایت از جریان راست افراطی، نزد شهروندان اروپایی دارا بوده است.
از طرف دیگر، وضعیت احزاب راست افراطی در کشورهای مختلف متفاوت است و نکته مهم اینجاست که احزاب راست افراطی سنتی که رویکردی نژادپرستانه و نئوفاشیستی داشتهاند حائز هیچ گونه موفقیتی نشدند وبرعکس احزابی نظیر جبهه ملی فرانسه با تعدیل و فاصله گرفتن از نژادپرستی و با تاکید بر فرهنگ و هویت، توانستهاند نظر بسیاری را به خود جلب کنند و در واقع خطر اصلی از سوی این گونه احزاب با رویکرد پوپولیستی احساس میگردد.
هنگامی که در سال ۲۰۰۲ «ژان ماری لوپن» رهبر وقت جبهه ملی به دور دوم انتخابات ریاست جمهوری فرانسه راه پیدا کرد با پاسخ قاطع و یکدست همه احزاب سیاسی مواجه شد و شمار زیادی از مردم در راهپیمایی بر علیه این حزب شرکت کردند، اما امروز بسیاری از مردم نسبت به این مسئله بی تفاوت هستند و برخی حتی از آن رضایت دارند.
در حال حاضر وجود مسائلی مانند بحث مهاجرت و تبعات فرهنگی - هویتی آن، نارضایتی از عملکرد احزاب سنتی و همچنین احساس هراس که در میان بسیاری از بازندگان روند جهانی شدن از جمله کارگران و جوانان در اروپا شکل گرفته، از عمده مسائلی است که موجبات خیزش جریانهای راست افراطی در اروپا را فراهم آورده است. از این منظر عدم وجود یک آلترناتیو مناسب از سوی جناح چپ، فرصت بینظیری را برای این جریان رقم زده است. رهبران احزاب راست افراطی (که واژه افراطی را برچسبی از سوی مخالفان میدانند) معمولاً ماهیتی کاریزماتیک داشته و با اتخاذ شیوه های پوپولیستی و تاکید بر شنیدن صدای طبقات ضعیف و ناراضی جامعه نظر تودهها را به خود جلب میکنند. در این راستا باید توجه داشت که ابراز حس نوستالژی نسبت به تاریخ درخشان و تکیه بر نمادهای ملی همزمان با استفاده گسترده از شبکههای اجتماعی در اینترنت بر محبوبیت این رهبران افزوده است. با این حال نباید فراموش کرد که عمده عوامل اقبال این احزاب را باید در عملکرد ضعیف و نا امیدکننده احزاب جریان اصلی دانست که سالهاست حکومت را در دست دارند و در برخورد با مشکلات روز افزون اروپا ناتوان بودهاند.
در دو انتخابات اخیر سراسری در فرانسه و آلمان برخی به اشتباه پیروزی ماکرون را نماد موفقیت اعتدال و شکست پوپولیسم رادیکال نامیدند و در مورد انتخابات آلمان نیز بسیاری ابقای مرکل در مقام خود را افول راست افراطی تصور کردند، در حالی که واقعیتها نشان از این داشت که بهرغم اینکه جریان راست افراطی در هر دو انتخابات به صدر جایگاه اجرایی دست پیدا نکرد اما پیروز اصلی میدان بود؛ به طوری که میزان آرای به دست آمده توسط آنان رشد چشمگیری داشت. این امر به خصوص در آلمان باعث شد تا پس از نزدیک به هفتاد سال این جریان با حزب آاترناتیو برای آلمان (AFD) به پارلمان این کشور راه پیدا کند؛ امری که منجر به سقوط بی سابقه میزان آرای احزاب اصلی (دمکرات مسیحی و سوسیال دمکرات) این کشور شد. لذا این احزاب در سه دهه اخیر روند رو به رشدی را پشت سر گذاشتهاند و همزمان با تکیه بر مشکلات ناشی از افزایش روزافزون مهاجران در کشورهای اروپایی نظر بسیاری را به خود جلب کرده اند.
آقای نوربخش در مورد انتخابات مختلف که در کشورهای اروپایی برگزار میشود گفتند: باید توجه داشت که در بسیاری از این کشورها شاهد برگزاری انتخابات در سه سطح مختلف محلی، ملی و فراملی هستیم که کارکرد و تاثیرات متفاوتی دارند؛ مورد نخست معمولاً در برگیرنده ساختار حکومت محلی است. برای مثال در نظام نیمه متمرکز فرانسه انتخابات سطح کمون (شهرداری ها) و نواحی از آن جملهاند یا در نظام فدرال آلمان انتخابات سطح ایالات بطور جداگانه برگزار میشود، سطح فرا ملی نیز (برای اعضای اتحادیه اروپا) در برگیرنده انتخابات پارلمان اروپایی است، با این حال انتخابات سراسری در سطح ملی مهم ترین سطح تلقی میشود که در نظام ریاستی فرانسه به انتخاب رییس جمهور و در نظام پارلمانی به انتخاب صدر اعظم منجر میشود.
باید توجه داشت که احزاب راست افراطی در سه سطح مذکور عملکرد موفقی داشتهاند و این تنها نظام انتخاباتی و ساختاری است که حد نصاب آن آراء بوده است و در برخی موارد مانع موقت رشد آنها شده است. از منظر جغرافیای انتخابات عموماً میتوان به یک الگوی رایدهی دست پیدا کرد؛ برای مثال مناطقی که در صدر رای دهی به راست افراطی قرار دارند ایالات شرقی آلمان را تشکیل میدهند و در فرانسه معمولاً این مسئله در شمال و شرق این کشور به چشم میخورد.
ایدئولوژی راست افراطی در طیف سیاسی شباهتهایی با نازیسم و فاشیسم دارد و لذا ما در سالهای پس از پایان جنگ جهانی دوم شاهد غیبت این جریان در صحنه سیاسی کشورهای اروپایی بودیم. در واقع موج اول و دوم این جریان سیاسی که طی این سالها شکل گرفت به دلایل مختلف از جمله تجربه تلخ کشورهای اروپایی از جنگ و نیز ماهیت نژادپرستانه این احزاب مجال هیچ گونه موفقیتی نیافتند. با این حال اوضاع از دهه ۱۹۸۰ به تدریج به نفع این جریان تغییر کرد؛ نخست اینکه این احزاب در موج سوم کنونی گرایشات نژادپرستی بیولوژیک را کنار گذاشتند و سعی کردند تا حدودی از فاشیسم سنتی فاصله بگیرند یا حداقل از ابراز علنی آن خودداری کنند و از سوی دیگر آغاز مهاجرتهای گسترده به کشورهای اروپایی همزمان با سالهای فروپاشی کمونیسم وگسترش روند جهانی شدن باعث ایجاد بستر نارضایتی میان خیل عظیمی از مردم عادی اروپایی شد که فرهنگ و هویت و حتی شغل خود را در معرض تهدید از سوی مهاجران میدیدند.
این شرایط به انضمام دلزدگی و نارضایتی مردم از برخی نخبگان فاسد احزاب اصلی، توده ها را به سمت جستوجوی راه حل سومی سوق داد که همانا جریان نوین راست افراطی بود؛ در حال حاضر نیز احزاب موفق این جریان در چارچوب ادامه روند، موج سوم تلقی میشوند که در سالهای اخیر دیگر نمیتوان آنها را احزاب حاشیهای دانست بلکه در حال تبدیل شدن به وزنهای تاثیرگذار در عرصه سیاسی کشورهای خود هستند.
این احزاب ممکن است با تلاشهای جناح محافظهکار و راست میانه به طور مقطعی با افول مواجه شوند؛ برای مثال در انتخابات سال ۲۰۰۷ فرانسه سارکوزی توانست با اتخاذ شعارهایی شبیه جبهه ملی فرانسه در قبال مهاجرت نظر برخی هوادارن این جریان را به خود جلب کند و به طور موقت این حزب را با افول میزان رای روبهرو کرد، اگر چه این وضع در دوره های بعدی به روند رو به رشد قبلی خود بازگشت.
وی در پایان خاطرنشان کرد: اینکه این احزاب چه فرصت یا تهدیدی برای کشورهای دیگر فراهم میکنند، باید توجه داشت ماهیت این جریان از منظر سیاست خارجی معمولاً متفاوت است اما به طور کلی و بهرغم سیاستهای اسلام هراسانهای که برخی از این احزاب (به جز احزاب راست افراطی شرق و مرکز اروپا) در مورد مهاجران مسلمان داخل کشورهای خود به کار میگیرند، در مسایل بینالمللی معمولاً در جناح مقابل آمریکا و ساختار سرمایهداری قرار دارند و نهادهایی مانند ناتو را مورد انتقاد علنی قرار میدهند و در مقابل رابطه حسنهای با روسیه دارند؛ لذا رشد این احزاب در دراز مدت به نفع پیشبرد سیاست کشورهایی مانند ایران تمام میشود، اگرچه موضوع حمایت از حقوق مسلمانان ساکن این کشورها به عنوان یک چالش باقی خواهد ماند.